چقققدر وقته که ننوشتم و چققدر اتفاق افتاد که ننوشتم
سریع کچاپ کنیم به امروز
بعد از اتفاقاتِ <<توی تنهاییت بمیر>> چی شد..
یکشنبه بهش گفتم بیا بریم فلان فیلم رو ببینیم که توی دانشکده اکران میشه
دیروز خاله اینا اومدن خونمون
تلاش کردم با دختر خالم حرف بزنم اما گفت حرف نزن گریم میگیره!
شنبه ای که گذشت عالی بود. ۳ ساعت داشتم چرت و پرت میگفتم با R
امشب شام ماکارونی درست کردم
غذا درست کردن جالبه
شاید باید بیشتر امتحان کنم این کار رو..
برای R هم عکس از غذایی که درست کردم رو فرستادم:///
و البته برای مامانم
دوست دارم بازم غذا درست کنم
احتمالن غذای دریایی..
دوست داشتم شنبه تعطیل نمیبود
چون من فقط شنبه ها و دوشنبه ها میتونم با R (همون شاگرد سابقم.. ) ناهار بخورم و هنوز انقدر نزدیک نشم بهش که باهاش بیرون قرار بزارم.
بهش گفتم دوشنبه ناهار بخوریم گفت